مرثیه شهادت امام رضا علیه السلام
نیلی ترین رنگ ها بر پیکرش بود / معلوم بود امروز روز آخرش بود
معلوم بود آقای ما را زهر دادند / وقتی که می آمد عبایش بر سرش بود
دستی به پهلوی پر از درد خودش داشت / بر شانه دیوار دست دیگرش بود
دختر ندارد تا که دستش را بگیرد / پس لااقل ای کاش آن جا خواهرش بود
پا شد خودش را جمع کرد اما زمین خورد / این ضعف خیلی مایهٔ درد سرش بود
اصلاً زمین خوردن برای او طبیعی ست / از بس که دنبال صدای مادرش بود
در حجره بی فرش خود افتاده بود و / تصویری از گودال در چشم ترش بود
می گفت یا جدّا "چرا خاکت نکردند " / حتی "کفن بر جسم صد چاکت نکردند"
علی اکبر لطیفیان
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۶/۰۸/۲۷ ساعت 13:22 توسط خادم
|