برنامه ریزی

به نام خداوند بخشندۀ مهربان

خیلی از ما خیلی بیهوده وقتمان را تلف می‌کنیم و عمرمان را می‌گذرانیم و زمان را از دست می‌دهیم. غافل از اینکه اماممان را می گوئیم "امام زمان"، "صاحب الزّمان" در حالیکه الفاظی که در مورد این بزرگوار استفاده می‌شود، همیشه ربطی به "زمان" دارد. اما ما همیشه گم در زمان هستیم چه از این جهت که در زمان و مکان هستیم و نمی‌دانیم در یک سردرگمی و حیرانی در نبود ولی معصوم به سر می‌بریم چه از این جهت که برنامه‌ای برای رسیدن به ایشان نداریم.

عمرمان دارد از دست می‌رود. از هرکدام از شما بزرگواران در هر سنّ و سالی که باشید اگر بپرسند چگونه عمرتان را گذراندید؟ واقعاً می گوئید مثل یک لحظه عمر ما گذشت اما هیچ برنامه‌ای نداریم. وقتمان را از صبح تا شب به بطالت می‌گذرانیم انگار نه انگار بی ارزرش ترین چیزی که در کشور ما هست، زمان می‌باشد. مثلاً طرف در ایستگاه تاکسی ایستاده و به بطالت دارد اطرافش را نگاه می‌کند. بیکار است و هیچ برنامه‌ای ندارد.

سر پل صراط همه چیز را حساب می‌کنند؛ «وَ مَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةً شَرّاً یَرَهُ». آن موقع گریه و زاری فائده ندارد. وقت ما به بطالت که می‌گذرد هیچ، به گناه هم می‌گذرد. گعده‌های مزخرفی که پر از تهمت، غیبت و ... است. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: إِيَّاكُمْ وَ الْغِيبَةَ فَإِنَّ الْغِيبَةَ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَاءِ إِنَّ الرَّجُلَ يَزْنِي وَ يَتُوبُ فَيَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ إِنَّ صَاحِبَ الْغِيبَةِ لَا يُغْفَرُ لَهُ حَتَّى يَغْفِرَ لَهُ صَاحِبُه؛ از غیبت دوری کنید زیرا که گناه غیبت، بدتر از زنا می باشد. همانا مردی زنا می کند سپس توبه می کند و توبه اش پذیرفته می شود ولی صاحب غیبت آمرزیده نمی شود تا اینکه غیبت شونده او را ببخشد.‏ (مجموعة ورام؛ ج‏1؛ ص 115)

بخشی از غیبت از روی همین بیکار بودن‌ها می‌آید. این رَه که ما می‌رویم به ترکستان است؛ بی برنامگی، بی هدفی، صبح تا شب وقت تلف کردن و ... . بعضی نه فقط وقت خودشان را تلف می‌کنند بلکه وقت دیگران را نیز می‌گیرند مثلاً یک ساعت پشت تلفن با هم حرف ...

ادامه نوشته

زندگی نامۀ آیة الله جوادی آملی

حيات علمي و قرآني

حكيم متأله، آيت الله العظمي جوادي آملي از دانشمندان برجستهٴ معاصر و از مفسران ژرف انديش قرآن كريم است. او كه بر اثر نبوغ و خلاقيت علمي و بهره‌گيري از اساتيد برجسته در معرفت و معنويت، به جامعيت در علوم عقلي و نقلي اسلامي رسيده، هزاران شاگرد مستعد را در مكتب فكري خود پرورانده و ده‌ها اثر عميق به جهان علم و معرفت عرضه كرده است. ژرفايي انديشه، مكارم اخلاق، صلابت و اتقان رفتاري او نيز اُسوهٴ سالكان كوي علم و عمل است. اُنس و حشر طولاني او با قرآن كريم در تعليم‌ها و رهنمودهاي انسان ساز و فرهنگ گسترش آشكار است.

او در سال 1312 شمسي مطابق 1933 ميلادي در كشور جمهوري اسلامي ايران (استان مازندران، شهر آمل) در خانواده‌اي روحاني و مبلّغ احكام و معارف الهي چشم به جهان گشود و پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي در زادگاه خود و بر اثر علاقه خانوادگي به روحانيت و ايفاي رسالت روحاني درباره دين و ترويج آن در سال 1325 شمسي مطابق 1946 ميلادي به حوزه علميه آن شهر وارد شد و از محضر پدر بزرگوارش، مرحوم حجت الاسلام ميرزا ابوالحسن جوادي آملي و ديگر شخصيت‌هاي علمي و برجسته آن روزگار بهره برد و مقدمات علوم حوزوي و مقداري از سطوح متوسط (ادبيات عرب، منطق، اصول فقه، فقه، تفسير قرآن و حديث) را به مدت پنج سال آموخت؛ همچنين پايه‌هاي سلوك معنوي و اخلاقي و تهذيب و تهجد او در مدرسه امام حسن عسكري(عليه‌السلام) آن شهر محكم شد.

ادامه نوشته

زندگی نامۀ علامه مصباح یزدی

تولد و دوران كودكى

استاد، آيت الله محمدتقى مصباح يزدى، يازدهمِ بهمن ماه هزار و سيصد و سيزده، برابر با بيست پنجم شوال هزار و سيصد و پنجاه و سه هجرى قمرى، در دامان پرمهر خانواده اى بسيار متدين و مذهبى در شهر يزد به دنيا آمد.

زندگى پدر و مادر استاد در منزل ميراثىِ مادريشان با سختى بسيار مى گذشت. مادر با كمك خاله ها، در خانه جوراب مى بافت تا پدر براى گذران زندگى جوراب ها را در مغازه بفروشد. اين شغل بسيار كم درآمدى بود؛ به طورى كه پدر مى بايست هر از چندى مبلغى قرض مى كرد تا به كارش سامانِ دوباره دهد.

استاد درباره آن روزگار چنين مى گويد:

يادم مى آيد بهترين غذايى كه دوست داشتيم و هفته اى يك مرتبه مى خورديم اين بود كه با برادرم از مدرسه كه مى آمديم، دو ريال و ده شاهى سرشير مى خريديم و مادر كمى آب قند درست مى كرد و با اين سرشير قاطى مى كرد و اين بهترين شام آخر هفته بود.

با وجود همه سختى ها اين خانواده بسيار مذهبى و شيفته اهل بيت (عليهم السلام) در آن دوران خفقان رضاخانى، كه برپا كردن مراسم عزادارى مطلقاً ممنوع بود، شب هاى محرم در زيرزمين منزل، مجلس توسل و عزادارى برقرار مى كردند و شب هاى جمعه دعاى كميل و ذكر حديث و صبح هر جمعه نيز دعاى ندبه برگزار مى گشت؛ به طورى كه پدر دعاى ندبه را حفظ شده بود و آن را از بر مى خواند.

همين علاقه و دلبستگى به دين و علاقه مندى به خاندان عصمت و طهارت (عليهم السلام) سبب شد كه اولين فرزند خانواده «محمدتقى» نام گيرد.

ادامه نوشته

زندگی نامۀ آیة الله بهجت

ولادت

آیت‌الله‌العظمی محمدتقی بهجت فومنی در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده‌ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید.

درباره نامگذاری حضرت آیت الله بهجت، خاطره ای شیرینی که از نزدیکان ایشان نقل شده است که ذکر آن در این مجال سودمند است: پدر آیت الله بهجت در سن حدود هفده سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می افتد به گونه ای که امید زنده ماندن او از بین می رود. در آن حال ناگهان صدایی شنید که گفت: «با ایشان کاری نداشته باشید؛ زیرا ایشان پدر محمد تقی است.»

تا این که با آن حالت خوابش می برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می کند وی از دنیا رفته؛ اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می شود و حالش رو به بهبودی می رود و کاملاً شفا می یابد.

چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج می گیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملاً از یاد می برد. بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش محمدمهدی می گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سوم را خدا به او عطا می کند، اسمش را «محمد حسین» می گذارد. هنگامی که

ادامه نوشته

زندگی نامۀ آیة الله صافی

پدر بزرگوار و مادر مکرّمه معظّم‌له

والد معظّمشان، حضرت آيت‌الله مرحوم آخوند ملا محمدجواد صافي از علمای بزرگ، و اوتاد زمان، و صاحب تأليفات ارزشمندي در فقه و اصول و کلام و اخلاق، و شرح و تفسير احاديث و نیز ادبیات و شعر بودند.

ايشان از هم‌دوره‌هاي مرحوم آيت‌الله العظمی ‌بروجردي(قدس سره) و مورد احترام بسيار ايشان بودند که حتی يک وقتي به ايشان فرمودند: «من يک شب هم شما را (از دعا) فراموش نمي‌کنم».

والده مکرّمه ايشان، بانوي فاضله و شاعره و فانيه در ولايت اهل‌بيت(ع) دختر مرحوم آيت‌الله آخوند ملا محمدعلي، هم‌حجره و شريک بحث مرحوم آيت‌الله العظمی ‌ميرزاي شيرازي ‌اعلی‌الله‌ مقامه بودند.

تحصيلات

معظّم‌له تحصيلات خويش را در رشته‌هاي ادبيات، کلام، تفسير، حديث و سطح (مکاسب) و (کفايه) در گلپايگان، ابتدا در خدمت عالم جليل آخوند ملا ابوالقاسم مشهور به «قطب»، و سپس در محضر والدشان ادامه دادند، و از سال ١٣٦٠ هجری ‌قمری به قم حرم اهل‌بيت(ع) مهاجرت نموده، و با حضور در مجالس درس و بحث اساتيد بزرگ حوزه و مطالعه و تدريس و تحقيق، به تکميل تحصيلات و تحقيقات علمی ‌خويش پرداختند. ايشان مدّتي به نجف اشرف مشرّف شده و در جوار حرم مطهّر باب مدينه علم حضرت علي(ع) از محضر چند تن از مراجع بزرگ و فقهای عاليقدر استفاده نمودند.

ادامه نوشته

زندگی نامۀ آیة الله مجتهدی

عالم ربانی، معلم اخلاق، واعظ الهی، مدرس دلسوز، روحانی عظیم الشأن استاد الاساتید حضرت آیت الله حاج شیخ احمد، ملا محمد علی مجتهد، معروف به مجتهدی تهرانی از جمله علماء و اساتید و مدرسین مشهورِ عصر حاضر است. ایشان در تهران ریاست علمی و مدیریت مدرسه علمیه حاج ملا محمد جعفر را که هم اکنون به نام حوزه علمیه آیت الله مجتهدی معروف است به عهده داشتند، در این حوزه قریب به یک هزار طلبه صبح‌ها و بعد از ظهرها مشغول فراگیری علوم اسلامی هستند.
حضرت استاد در نهم مهرماه سال 1302شمسی برابر با دوم رجب المرجب سال 1343 قمری در تهران چشم به جهان گشودند.
ایشان در خاندانی با تقوی و ورع و فضل و شرف پرورش یافتند، پدر ایشان مرحوم محمدباقر از کسبه‌های معروف و با تقوی و متدین تهران بوده و جد ایشان مرحوم میرزا احمد از تجار مشهور و از مومنین و متدینین عصر خود بودند. بعد از این دو بزرگوار اجداد حضرت آیت الله مجتهدی همگی در کسوت روحانیت و ازعلماء جلیل القدر و مبلغین اسلام و از ائمه جماعات مشهورِ کاشان بودند.
از جمله اجداد ایشان آیات و حجج اسلام، حاج ملا محمد علی مجتهد و حاج ملا محمد باقر مجتهد و حاج ملا محمد کاظم مجتهد کاشانی بودند.
صاحب کتاب لباب الالقاب تألیف آیت الله مرحوم آخوند ملا حبیب الله شریف کاشانی متوفی 1340 قمری درباره یکی از اجداد ایشان یعنی حضرت آیت الله حاج شیخ محمد علی مجتهد کاشانی می‌نویسد:� او فرزند حاج ملا محمد باقر کاشانی است و آیت الله حاج محمد علی مجتهد کاشانی

ادامه نوشته

زندگی نامۀ آیة الله قاضی

ولادت
حاج سید علی آقا قاضی فرزند حاج سید حسین قاضی است. ایشان در سیزدهم ماه ذی الحجة الحرام سال 1282هـ.ق. از دختر حاج میرزا محسن قاضی، در تبریز متولد شد و او را علی نام نهادند. بعد از بلوغ و رشد به تحصیل علوم ادبیه و دینیه مشغول گردید و مدتی در نزد پدر بزرگوار خود و میرزا موسی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی درس خواند.

پدر
پدر ایشان، سید حسین قاضی، انسانی بزرگ و وارسته بود که از شاگردان برجسته آیت الله العظمی میرزا محمد حسن شیرازی بود و از ایشان اجازه اجتهاد داشت. درباره ایشان گفته اند زمانی که قصد داشت سامرا را ترک کند و به زادگاه خویش تبریز باز گردد استادش میرزای شیرازی به وی فرمود در شبانه روز یک ساعت را برای خودت بگذار.
 یک سال بعد چند نفر از تجار تبریز به سامرا مشرف می شوند و با آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی ملاقات می کنند؛ وقتی ایشان احوال شاگرد خویش را جویا می شود، می گویند: «یک ساعتی که شما نصیحت فرموده اید، تمام اوقات ایشان را گرفته، و در شب و روز با خدای خود مراوده دارند.»

تحصیلات
سید علی قاضی از همان ابتدای جوانی تحصیلات خود را نزد پدر بزرگوار سید حسین قاضی و میرزا موسوی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی آغاز کرد. پدرش به علم تفسیر علاقه و رغبت خاص و ید طولایی داشته است، چنانکه سید علی آقا خودش تصریح کرده که تفسیر کشاف را خدمت پدرش خوانده است. همچنین ایشان ادبیات عربی و فارسی را پیش شاعر نامی و دانشمند معروف میرزا محمد تقی تبریزی معروف به «حجة الاسلام» خوانده و از ایشان اشعار زیادی به فارسی و عربی نقل می کرد و شعر طنز ایشان را که هزار بیت بود از بر کرده بود و می خواند.
ایشان در سال 1308هـ.ق. در سن 26 سالگی به نجف اشرف مشرف شد و تا آخر عمر آن جا را وطن اصلی خویش قرار دادآیت الله سید علی آقا قاضی از زمانی که وارد نجف اشرف شد، دیگر از آنجا به هیچ عنوان خارج نشد مگر یک بار برای زیارت مشهد مقدس حدود سال 1330هـ ق به ایران سفر کرد و بعد از زیارت به طهران بازگشت و مدت کوتاهی در شهرری در جوار شاه عبدالعظیم اقامت گزید.

ادامه نوشته

راز چمدان

حجت‌الاسلام علی بهجت ضمن اشاره به شاخص‌ترین ویژگی‌های پدر خویش، از سرنوشت نامعلوم چمدانی سخن گفت که آیت‌الله بهجت اسرار مگوی خود را در آن نگهداری می‌کرد.

به مناسبت 27 اردیبهشت ماه، سالروز رحلت حضرت آیت‌الله بهجت، گفت‌وگوی مشروحی با فرزند این فقیه ربانی انجام دادیم که بخش اول آن تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود.

پدرم اسرار مگوی خود را مگو گذاشت/ راز چمدان آیت‌الله بهجت چه بود؟
حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت در ابتدای این گفت‌وگو بیان داشت: زندگی پدرم دو جهت داشت: بخشی از زندگی ایشان، جهت فیزیکی آن است که در خانواده و دوستان مطرح بود و گوشه‌هایی از آن به ما رسیده است ولی جهت دیگر؛ زندگی درونی ایشان بوده که نه خودشان راجع به عواملی که در شخصیت ایشان موثر بوده صحبت و راهنمایی می‌کردند و نه حتی مدارک و آثار و نامه‌هایی را که از علمای مختلف داشتند و ما می‌توانستیم از آن بهره ببریم را نشان می‌دادند.

ادامه نوشته

پاسخ‌های زیبای مرجع عالیقدر به نامه گله‌مندانه یک دختر به امام زمان علیه‌السلام

سؤال: این نامه را به امام زمان می‌نویسم و چون ایشان را نیافتم جواب آن را از شما که نماینده ایشان می‌باشید می‌خواهم:

من نمی‌دانم تو کیستی. شاید هم وجود نداشته باشی. توهّمی باشی یا امیدی که در ناامیدی‌های مطلق، به آن پناه می‌برم. چون اگر به تو یقین داشتم در زندگی حقیقی‌ام جایگاهی داشتی.

ای امام عصر، ای سرور من، تو مرا از این نفرت فزاینده به در آور ... من دیگر نمی‌توانم به پیش بروم... من از همه چیز متنفّرم ... هر چه افزون‌تر می‌دانم نفرتم فزونی می‌یابد ... و زندگی و جامعه هم مرا به این نفرت تشویق می‌کند ... ای امام عصر! من با جنسیّتم بسیار مشکل دارم ... من دختری سرکش و گردن‌فرازم ... و دینی که تو را به آن می‌شناسم مرا به عصیان می‌آورد. مرا به سرکشی وا می‌دارد. بی‌تعارف بگویم؟ شرمنده‌ام ولی ... نفرتم را فزون می‌کند. همه چیزش نه، فقط برخی چیزهایش ... دین تو مانند همه ادیان و مانند همه انسان‌ها به جنسیّت من ظلم می‌کند. مرا تحقیر می‌کند... مرا بنده درجه دو می‌داند.

ای امام عصر! مرا ببخش. امّا کارد به استخوانم رسیده که دارم به تو می‌نویسم. این جسارت‌های مرا به بزرگواری و فهم و بردباری بی‌نظیر خود ببخشای. من کنترلی بر احساس خود - در این هنگام - ندارم. من تنها می‌گریم و می‌نویسم و به تو پناه می‌آورم تا مرا از این سؤالات جان‌فرسا نجات دهی. گمان می‌کنم از آنجا که فرزند پیامبر خدا هستی، بنابراین چون او مردی رئوف و بردباری.

ادامه نوشته

پاسخ آیت الله صافی گلپایگانی به نامه یک «دختر بدحجاب»

بسم الله الرحمن الرحیم

مرجع عزیز و عالیقدر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی

سلام علیکم؛

من فاطمه 21 ساله هستم. شما را بارها در مشهد دیده‌ام، و به شما به چشم یک پدر معنوی نگاه می‌کنم. آقا من یک دختر بدحجاب هستم، راستش نمی‌دانم حجاب چیست؟ چرا حجاب بر ما واجب است؟ چرا حجاب ارزش است؟ آیا چادر یک تکه پارچه با ارزش و مقدس است؟ دختر 9 ساله از چادر چه می‌داند؟ چرا فقط در دین ما چادر و حجاب وجود دارد، یعنی پیامبران دیگر نمی‌دانستند؟!

آیا معنای پوشش، نبودن من در جامعه نیست؟ پس چگونه باید برای جامعه مفید باشم؟ چرا ما زنان باید تاوان دل‌های مریض بعضی مردان را بدهیم؟ آیا بهتر نیست حجاب در کشور اختیاری باشد؟ لطفاً مرا نصیحت کنید و به سؤالاتم جواب دهید که من پی‌جوی حقیقتم. منتظر پاسخ شما هستم.

جواب آیت الله صافی گلپایگانی بدین شرح است:

...

ادامه نوشته

سحرخیزی و اقامه نماز شب و صبح

امام حسین (ع) : سه چیز موجب حماقت می شود: 1- پرخوابی 2- پرخوری 3- پرحرفی

دین مقدس و مترقی و متعالی اسلام برای «انسان» در تمام زمینه ها برنامه بس دقیق و ظریفی دارد. برای این منظور در جهت مصالح اجتماعی، تعلیم و تربیت، عبادت، رشد مادّی و معنوی، خوردن و خوابیدن و همه و همۀ اینها ضروریاتی را قائل است تا انسان را از نظر جسمی و روحی در یک مسیر تعالی و ترقی قرار دهد. استعداد خلیفة اللهی انسان از قوه به فعل برسد و اگر انسان به دستورات خالق بی همتای خود عارف و عامل باشد، قطعا در مسیر ارتقاء روحی و معنوی برتر از فرشتگان خواهد شد لکن اگر مسیر حرکت انسان در خلاف مسیر دستورات و قوانین الهی باشد، از نظر جایگاه و منزلت فروتر از...

ادامه نوشته

صفات نشئت گرفته از قوه شهویه

حدّ اعتدال قوۀ شهویه، صفت عفّت است که منشأ بسیاری از صفات کمال می باشد و طرف افراط آن، شره (عیاشی) و طرف تفریط آن را خمودی است. بسیاری از صفات رذیله و پست، از قبیل حُبّ دنیا، حرص، طمع، خوردن مال حرام و غیره ناشی از این دو صفت است. ابتدا به بیان مذمّت این ها و نیز تمجید و توصیف عفّت و سپس به صفاتی می پردازیم که از این قبیل ها سرچشمه می گیرد.

شره یا عیاشی:

عبارت است از پیروی از شکم و فرج، افراط در خوردن و جماع نمودن بیش از حدّ متعارفی که عقل و شرع حکم می کند و تردیدی نیست که این صفت از مَهالِک و موجب بدبختی دنیا و آخرت است.

رسول خدا صلّ الله علیه و آله و سلّم می فرماید: «اَکثَرُ مَا یَلِجُ بِهِ اُمَّتِی النَّارَ ألا جَوفَانِ البَطنُ وَ الفَرَجُ؛ بیشترین چیزی که موجب داخل شدن امّت من در آتش می شود، شکم و فرج است.» (جامع السعادات ج2ص3)

شکم پرستی:

شکی نیست که پرخوری و افراط در غذا، موجب بسیاری از بیمای های بدنی و ...

ادامه نوشته

اشکالات عطاء الله مهاجرانی به آیت الله وحید خراسانی

آیت الله وحید خراسانی

 آقای عطاء الله مهاجرانی در نوشته ای، نقل کرامتی از امام عسکری ‌علیه‌السلام توسط آیة الله وحید خراسانی (زیدعزه) را مورد اشکال قرار دادند.

خلاصه ماجرا آن که در زمان معتصم عباسی، «باران نیامد، همه علمای مذهب رفتند به دعای باران. باران نیامد. یک راهب نصرانی آمد، تا دست بلند کرد به آسمان، مثل سیل باران سرازیر شد. همه مسلمان‌ها مضطرب به خلیفه مراجعه کردند. پناهنده شد به حضرت عسکری [که ایشان را به زندان انداخته بود. حضرت فرمود: فردا اعلان عمومی بشود، من هم می‌آیم، آن راهب هم بیاید. فردا غوغایی شد. دست بلند کرد راهب به طرف آسمان. امام هم دستش را گرفت. از بین دو انگشت او چیزی در آورد، فرمود: حالا دعا کن. دست‌ها را بلند کرد، ابرهای متراکم همه پراکنده شدند امام (ع) فرمود: این استخوان یکی از انبیاء بنی اسرائیل است، خاصیت استخوان نبی این است اگر بلند بشود به طرف آسمان مثل سیل باران سرازیر می‌شود.»

اما اشکالات آقای عطاء الله مهاجرانی و بررسی آن:...

ادامه نوشته

خاطره ای از زندگی نامۀ آیت الله بهجت فومنی

آیت‌الله‌العظمی محمدتقی بهجت فومنی در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده‌ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید.

درباره نامگذاری حضرت آیت الله بهجت، خاطره ای شیرینی که از نزدیکان ایشان نقل شده است که ذکر آن در این مجال سودمند است: پدر آیت الله بهجت در سن حدود هفده سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می افتد به گونه ای که امید زنده ماندن او از بین می رود. در آن حال ناگهان صدایی شنید که گفت: با ایشان کاری نداشته باشید؛ زیرا ایشان پدر محمد تقی است.

تا این که با آن حالت خوابش می برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می کند وی از دنیا رفته؛ اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می شود و حالش رو به بهبودی می رود و کاملاً شفا می یابد.

ادامه نوشته

کنترل جمعیت مسلمانان

واكسينه كردن جهان؛ گيتز و راكفلر به دنبال كاستن از جمعيت جهان هستند!

يكي از اصلي‌ترين حاميان سياست كاهش جمعيت جهان و به طور خاص جهان سوم، شركت‌ها و بنيادهاي بزرگي هستند كه رد پاي آنها را در بسياري از سياست‌هاي شبه استعماري چند دهه گذشته مي‌توان يافت. بنياد خانواده‌هاي راكفلر و گيتز كه در سال‌هاي اخير نقش پيشتازي را در تسريع اين سياست‌ها با استفاده از فن­آوري‌هاي جديد بر عهده گرفته‌اند، با تأمين بودجه هنگفت تحقيقات مربوط به توليد واكسن‌هاي دو گانه، در پي آن هستند كه زنان و مردان فقيرترين كشورها را در قالب ژست انسان­دوستانه واكسيناسيون، آنها را با واكسن‌هايي چون كزاز و ديفتري، براي هميشه عقيم سازند.

 نوشته دانيل تيلور Daniel Taylor

ادامه نوشته

یک خلاف، پنج مجازات

اصبغ بن نباته که یکی از اصحاب حضرت امیرالمؤمنین(ع)است. حکایت میکند: روزی عمربن خطاب نشسته بود که پرونده پنج نفر زناکار را نزد او آوردند تا حکم مجازات هر یک را صادر نماید.

عمر دستور داد تا بر هر یک حدّ زنا را اجراء نمایند. امام علی(ع)که در آن مجلس حضور داشت رو به عمر کرد و فرمود: این حکم به طور مساوی برای این افراد صحیح نیست و قابل اجراء نمی باشد.

عمر گفت: پس خود شما هر حکمی را که صلاح میدانی صادر و اجراء نما.

امام علی (ع) اظهارداشت: باید اولین نفر اعدام شود و گردنش زده شود، دومین نفر سنگسار شود، سومین نفر 100 ضربه شلاق بخورد، چهارمین نفر پنجاه ضربه شلاق و پنجمین نفر را تعزیر یعنی مقداری شکنجه ...

ادامه نوشته

هدف از زندگی از دیدگاه قرآن

این سخن همواره در میان ما گفتهمی‏شود که زندگی ارزشمند، هدف دار و هدفمند می‏باشد و هدف داری به عنوان یکاصل مسلم برای زندگی پذیرفته شده است؛ اما جای آن هست که با مراجعه بهمهم‏ترین متن مقدس دینی ما این پرسش هم مطرح شود که به چه دلیل زندگی بایدهدفمند باشد، چه ضرورتی احساس می‏شود که انسان دارای زندگی هدفدار باشد؟

آیا شناخت هدف، همچنین شناخت وسایل و ابزاری که ما را به هدف می‏رساند، درسرنوشت ما مؤثر خواهد بود؟ می‏گویند: از مهمترین ارکان حیات انسانی «هدفداری زندگی» است. زندگی بدون هدف، پوچ است و پوچ‏تر از آن، اشتباه درانتخاب هدف است.

در تعریف هدف، سخن ها گفته‏اند؛ بعضی از این تعریف ها عبارتند از:

«هدف، آن چیزی است که برای رسیدن به آن تلاش و کوشش می‏شود1». و نیزگفته‏اند: «هدف، عبارت است از آن حقیقت مطلوب که اشتیاق وصول به آن، محرکانسان است به انجام کارها و انتخاب وسیله‏هایی که آن حقیقت را قابل وصولمی‏نماید.»2

«فلسفه حیات» یا «هدف زندگی» از مسائل مهم انسان‏شناسیبه شمار می‏رود و یکی از اساسی‏ترین موضوعات زندگی انسان است. اگر انساننتواند دریابد که «هدف از حیات چیست» و پاسخ مناسبی برای این پرسش نداشتهباشد، زندگی را بی معنی خواهد یافت. تلاشهای روزمره زندگی انسان، زمانیمفهوم خواهد یافت که «هدف نهایی از زندگی» روشن باشد.

ادامه نوشته

هدف از زندگی از دیدگاه قرآن

این سخن همواره در میان ما گفتهمی‏شود که زندگی ارزشمند، هدف دار و هدفمند می‏باشد و هدف داری به عنوان یکاصل مسلم برای زندگی پذیرفته شده است؛ اما جای آن هست که با مراجعه بهمهم‏ترین متن مقدس دینی ما این پرسش هم مطرح شود که به چه دلیل زندگی بایدهدفمند باشد، چه ضرورتی احساس می‏شود که انسان دارای زندگی هدفدار باشد؟

آیا شناخت هدف، همچنین شناخت وسایل و ابزاری که ما را به هدف می‏رساند، درسرنوشت ما مؤثر خواهد بود؟ می‏گویند: از مهمترین ارکان حیات انسانی «هدفداری زندگی» است. زندگی بدون هدف، پوچ است و پوچ‏تر از آن، اشتباه درانتخاب هدف است.

در تعریف هدف، سخن ها گفته‏اند؛ بعضی از این تعریف ها عبارتند از:

«هدف، آن چیزی است که برای رسیدن به آن تلاش و کوشش می‏شود1». و نیزگفته‏اند: «هدف، عبارت است از آن حقیقت مطلوب که اشتیاق وصول به آن، محرکانسان است به انجام کارها و انتخاب وسیله‏هایی که آن حقیقت را قابل وصولمی‏نماید.»2

«فلسفه حیات» یا «هدف زندگی» از مسائل مهم انسان‏شناسیبه شمار می‏رود و یکی از اساسی‏ترین موضوعات زندگی انسان است. اگر انساننتواند دریابد که «هدف از حیات چیست» و پاسخ مناسبی برای این پرسش نداشتهباشد، زندگی را بی معنی خواهد یافت. تلاشهای روزمره زندگی انسان، زمانیمفهوم خواهد یافت که «هدف نهایی از زندگی» روشن باشد.

ادامه نوشته

تقویت حافظه

راهكارها و نكات زير مى تواند در تقويت حافظه مؤثر باشد:

1- با قصد و نيت قبلى اقدام به يادگيرى كنيد. همه آزمايش ها نشان مى دهد كه يادگيرى ارادى مؤثرتر از يادگيرى اتفاقى است. منظور از يادگيرى اتفاقى اين است كه شما بدون انگيزه و بدون نيت قبلى چيزى را ياد بگيريد. پس بايد با انگيزه قوى و نيت يادگيرى مطالعه كنيد يا در كلاس درس حاضر شويد.

2- به هنگام مطالعه و خواندن يك مطلب، سعى كنيد تمركز حواس داشته باشيد اگر در كلاس يا هنگام مطالعه حواس خود را جمع كنيد و به مطالب كتاب يا گفته هاى استاد خوب گوش دهيد، يادگيرى شما بهتر خواهد شد. هرگز چيزى را همراه با چرت زدن و به خواب رفتن مطالعه نكنيد يا چند كار را با هم انجام ندهيد. همچنين مكانى را انتخاب كنيد كه كمترين محرك مزاحم را براى شما نداشته باشد.

3- سعى كنيد از آنچه مى خوانيد يك تصوير ذهنى براى خود بسازيد.

ادامه نوشته

نقد برنامه های کودکانه

نقدی بر برنامه های  کودکانه

مهاجمان فرهنگی به منظورگسترش فرهنگ های اِلحادی خویش و کسب سلطه اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی به کشورهای دیگر،از روش ها ابزارهای گوناگون استفاده می کنند.این ابزارها و روشها متناسب با اوضاع فرهنگی،اجتماعی واقتصادی گروه وملت مورد هجوم از تأثبرات منفی برخوردارند که شناخت ویژگی ها و میزان اثربحشی آنها، در درک بهتر تهاجم فرهنگی مؤثر است. آنچه می خوانید نگاهی کوتاه به روند نفوذ دشمن در بوستان روح و روان کودکان مسلمان است:

موش

خود برتر بینی،نژاد پرستی ، تجارت در عرصه فحشاء،تجارت برده،انحصار معاملات طلا و نقره،تحریف کتب آسمانی ، ربا خواری ، رشوه ، جاسوسی و...اینها ویژگی های ناپسند بودند که نفرت اروپاییان را از یهودیان برانگیخت ، به حدی که مردم اروپا روی نشان دادن نفرت خود یهودیان را به موش تشبیه کردند.حیوانی که عامل اصلی بیماری طاعون به شمار می آید. چون رخنه موش به هر مکان آلوده ای و بیماری همراه است.شهود عینی این تنفر در تئاتر«تاجر ونیزی»نوشته ی«شکسپیر»مشهود است.این تئاتر شخصیت تاجر یهودی طماعی را به تصویر می کشد که جامع تمام رذائل اخلاقی است.پس از نفوذ یهود در دستگاه دولتی انگلیس ، دیگر کسی این نمایشنامه را به روی هیچ یک از صحنه های تئاتر انگلستان ندید.

بر همین اساس اروپایین به کودکان خود آموخته اند تا برای در امان ماندن از شرّ یهودیان ، از آنها دوری کنند.متفکران  و سران یهود که اغلب از سرمایه داران بزرگ دوران خود هستند ، به فکر راهکار های اساسی بودند.

ادامه نوشته

آبروداری امام رضا علیه السلام

یسع بن حمزه گوید: در مجلس حضرت رضا علیه السلام بودم و جمعیت بسیاری در مجلس حضور داشتند و از آن حضرت سؤال می کردند و از حلال و حرام خدا می پرسیدند و امام رضا علیه السلام پاسخ آنها را می داد. در این میان ناگهان مردی بلندقامت و گندمگون وارد مجلس شد و سلام کرد و به امام هشتم علیه السلام عرض کرد: «من از دوستان شما و دوستان پدر و اجداد پاک شما هستم. در سفر حج، پولم تمام شد و خرجیِ راه ندارم تا به وطنم برسم. اگر امکان دارد، خرجیِ راه من را بده تا به وطنم برسم. خداوند مرا از نعمت هایش برخوردار نموده است، وقتی به وطنم رسیدم، آنچه به من داده ای معادل آن، از جانب شما صدقه می دهم، چون خودم مستحق صدقه نیستم.»

امام رضا علیه السلام به او فرمود: «بنشین، خدا به تو لطف کند.» سپس امام علیه السلام رو به مردم کرد و به پاسخ سؤال های آن ها پرداخت. سپس همۀ مردم رفتند و تنها آن مرد مسافر و من و سلیمان جعفری و خثیمه در خدمت امام ماندیم. امام علیه السلام به ما فرمود: «اجازه می دهید به خانه بروم؟» سلیمان عرض کرد: «خداوند امر و اذن شما را بر ما مقدّم داشته است.»

حضرت برخاست و وارد حجره ای شد و پس از چند دقیقه بازگشت و از پشتِ در فرمود: «آن مرد مسافر خراسانی کجاست؟» خراسانی برخاست و گفت: «این جا هستم.» امام علیه السلام از بالای در دستش را به سوی مسافر دراز کرد و فرمود: «این مقدار دینار را بگیر و خرجیِ راه خود را با آن تأمین کن و این مبلغ مال خودت باشد. دیگر لازم نیست از ناحیۀ من، معادل آن را صدقه بدهی، برو که نه تو مرا ببینی و نه من تو را ببینم.»

مسافر خراسانی پول را گرفت و رفت. سلیمان به امام رضا علیه  السلام عرض کرد: «فدایت گردم که عطا کردی و مهربانی فرمودی، چرا هنگام پول دادن به مسافر، خود را نشان ندادی و پشت در خود را مستور نمودی؟» در پاسخ فرمود: «مَخافَةَ أن أری ذل السّؤالِ فِی وَجهِهِ لِقَضایِی حاجَتَهُ؛ از آن ترسیدم که هنگام برآوردن حاجتش، شرمندگی را در چهرۀ او ببینم.»

منبع: کتاب گنجینۀ معارف ج 1 ص 15 - 14

عهد با امام زمان

                          ألسَّلامُ عَلَیکَ یَا مَولانَا صَاحِبَ الزَّمَانِ عَجَّلَ اللهِ فِی فَرَجِکَ

یا صاحب الزمان! آن قدر زندگی تیره و تار گشته که عده ای دنبال چراغ می گردند و عده ای هم فضا را تاریک تر می کنند. عده ای تشنۀ ظهور و دیدار شما هستند. آن قدر این سراب دنیا زیباست که چشم و دل ما را ربوده است و فریب خورده ایم و از دیدن روی زیبای شما غافل شده ایم.

یا صاحب الزمان! درست است که ما جزء افراد روسیاه هستیم، بخاطر دوستداران واقعی ات، بیا و دست ما را بگیر و از این تاریکی بیرون بیاور. بیا تا بتوانیم با یاری شما شیطان و شیطان صفتان را بیرون کنیم.

مهدی جان! نمی دانم سیصد و سیزده یارت را پیدا کرده ای یا نه، امیدوارم که یکی از آنها باشم. نمی دانم از این همه غربت چه حسی داری، چون مثل شما در غربت نبوده ام. نمی دانم داغ مادر چقدر شما را آزار می دهد، چون داغ مادر ندیده ام. نمی دانم چقدر کشته شدن عزیرانت چقدر شما را اذیت می کند، چون عزیزانم را از دست نداده ام. نمی دانم تنهایی یعنی چه، چون همیشه اطرافم پدر و مادر، خواهر و برادر و هزاران دوست هست. نمی دانم خون گریه کردن یعنی چه چون نمی دانم که چه نعمتی را از دست داده ام. نمی دانم اسارت یعنی چه چون نه اسارت را چشیده ام نه اسیر دیده ام و نمی دانم های دیگر ...

اما می دانم که تنها هستی و آوارۀ بیابان ها شده ای. می دانم که کسی را نداری تا با او درددل کنی. می دانم که دلت می خواهد کسی را پیدا کنی که بتوانی به او اعتماد کنی. می دانم که آن قدر از غم ها پیر شده ای که دوست داری کسی باشد که عصای دستت باشد. می دانم که در عزای عزیرانت خون گریه می کنی. می دانم که آن قدر غریب هستی که حتی اسمت را نمی دانند. می دانم در میان این قوم غریبه به حساب می آیی چون مانع راحتی آنها شده ای. می دانم از اسم شما می ترسند چون شما را مهربان نمی دانند. می دانم آن قدر راحتی را دوست دارند که حتی از شیطان غافل شده اند و ...

آقاجان بیا و انتقام سیلی ماردرت و قاتل جدت را بگیر که از دست و پا زدن در این فضای آلوده خسته شدیم.

ادامه نوشته

معذرت خواهی آیة الله بروجردی

حضرت آیة الله العظمی بروجردی رحمة الله علیه، گاهی هنگام تدریس و بحث با شاگردان، عصبانی می شد.  البته نه آن عصبانیّتی که که او را در خلاف رضای خدا وارد کند. ولی پس از درس، سخت از آن عصبانیت پشیمان می شدند و دنبال طرف می فرستادند و از او عذرخواهی می کردند و گاهی برای جلب  محبّت او، کمک های مالی نیز می کردند. از این رو در میان دوستان، این مزاح و شوخی معروف شده بود که: «عصانیّت آیة الله بروجردی، مایۀ برکت است.»

گاه به این هم قناعت نمی کردند، روز بعد، هنگامی که بر منبر تدریس می نشستد، در حضور جمع شاگردان، از آن فرد معذرت خواهی می کرد. به ابن ترتیب می بینیم آن بزرگمرد تا این اندازه به حقوق دیگران احترام می گذاشت و به حفظ آبروی آنها توجّهِ عمیق داشت. او از امام صادق علیه السلام آموخته بود که: «ألمُؤمِنُ أعظَمُ دَرَجَةً مِنَ الکَعبَةِ؛ احترام مؤمن، از احترام کعبه بالاتر است.[1]

منبع: کتاب گنجینۀ معارف ج 1 ص 15



[1]- بحارالانوار ج 68 ص 16